دولت و نظریه های دولت

  

دولت و نظریه های دولت

 

مهندس حسین ملکی


 

 دولت و نظریه های دولت

       مفهوم و ماهیت دولت (State)به عنوان متعالی ترین وتکامل یافته ترین نهاد سیاسی در جامعه ی بشری از ابعاد مختلف تاریخی، فلسفی، جامعه شناختی، سیاسی و حقوقی مورد بررسی و مطالعه واقع شده است. تکثر آموزه ها و تئوریهای مربوط به دولت، طبقه بندی آنها را با دشواری روبرو می سازد. مکاتب فکری گوناگون باتوجه به مؤلفه های ایدئولوژیک و گرایشهای متدلوژیک، شمایل گوناگون و گاه متفاوت از دولت ترسیم نموده اند. دسته قابل توجهی از تئوریهای مربوط به دولت ناظر به چگونگی پیدایش دولت یا نظریه های مربوط به خاستگاه دولت است. این دیدگاهها از قضا در عین تاریخی بودن جوهری اخلاقی نیز دارند، زیرا عامل زور یا جبر، رضایت یا پذیرش، اطاعت یا تسلیم و مانند آن را مورد ملاحظه قرار می دهند. ادبیات تاریخی، فلسفی، حقوقی، سیاسی و اخلاقی درباره ی دولت چه در متون کلاسیک و چه در تئوریهای جدید متکثر و در مواردی متداخل است، برهمین مبنا طبقه بندی آموزه های مختلف و نحله های گوناگون فکری در این حوزه با دشواریهایی روبروست. در نیمه دوم قرن بیستم برخی صاحبنظران کوشیده اند مهمترین نگرشها درباره منشأ و ماهیت دولت، غایت دولت، حدود اقتدار دولت و آزادیهای مدنی و شهروندی را از دیدگاه متفکران و مکاتب پرآوازه تقسیم بندی نمایند. دو کتاب ارزشمند ویپر (Wayper) و وینسنت (Vincent) در این راستا به رغم پاره ای اشکالات قابل توجه و تلاشی قابل تقدیر است.(1) مفهوم سهل و ممتنع دولت و تصویر سایه روشن آن در کوران حوادث تاریخی و چنبره تفاسیر گوناگون، شناخت این مقوله را در سیاست با دشواری های خاص خود مواجه ساخته است. دولت در بستر تاریخ پرفراز و نشیب بشری مراحل گوناگونی را تجربه و پشت سر گذاشته است. دولت به مفهومی که امروزه به اذهان متبادر می شود مولود تکامل جامعه انسانی است. اجتماع بشری به حکم طبیعت یا ضرورت، امری است اجتناب ناپذیر. به تعبیر ارسطو انسان طبیعتاً حیوانی اجتماعی است.

 در روند تاریخی و دنبال توسعه خانواده، طایفه و عشیره و قبیله و شهر به وجود آمده است. شهر یا دولتشهردر برهه ای از تاریخ یونان باستان دارای دولت مستقل بود که در زمان ارسطو و به تعبیر وی تکامل یافته ترین شکل سازمان اجتماعی بشر بود.(3) به دنبال فتوحات اسکندر و سپس تشکیل امپراطوری رم نهاد دولت با ابعادی گسترده ترو وظایفی پیچیده تر به حیات خود ادامه می داد. پیدایش دولتهای ملی و مطرح شدن نظریه ی حاکمیت از سوی متفکران برجسته ای مانند ژان بدن فرانسوی در قرن شانزدهم، مفهوم دولت و کار ویژه های آن را دستخوش تغییرات جدید قرار داد.

  دولت مدرن در قله ی این تکامل زندگی اجتماعی بشر ایستاده است. با این نگرش، هگل فیلسوف برجسته آلمانی از دولت و جامعه مدنی به عنوان مظهر و نقطه ی عطف این تکامل تمجید می نماید. شناخت دولت نه تنها از لحاظ مفهومی و معرفتی پیچیده است بلکه از لحاظ واقعی هم بازندگی تمام شهروندان در دوران جدید پیوند و قرابت دارد. زندگی بدون دولت در جهان معاصر تقریباً غیرقابل تصور و بارو است. کاوشی در نظریات و تئوریهای مربوط به دولت پیچیدگی های شناخت ماهیت و غایت و عملکرد دولت را آشکار می سازد. صورت بندی و طبقه بندی نگرشها درباره دولت، ابعاد سهل و ممتنع این نهاد کهن و مهم جامعه بشری را تا حدودی آشکار می سازد.

 

درآمدی بر نظریه های دولت

 نظریه های مربوط به خاستگاه دولت : در قدیمی ترین متون تاریخی درباره ی دولت آموزه های گوناگون پیرامون ماهیت دولت و چگونگی پیدایش آن رخ می نماید. تبارشناسی این نظریات در متون کلاسیک مغرب زمین (بویژه یونان باستان) و منابع و متون کلاسیک اسلامی و ایرانی از زوایای گوناگون قابل مطالعه و تفسیراست.

 نظریه الهی که احتمالاً قدیمی ترین آموزه درباره چگونگی پیدایش دولت در جامعه بشری است و ریشه در ادیان توحیدی و ابراهیمی نیز دارد، منشأ پیدایش دولت را به خداوند نسبت می دهد. این نظریه به خود در طول تاریخ اعم از تاریخ مشرق زمین یا مغرب زمین با تفاسیر گوناگون مواجه بوده است. نظریه طبیعی ارسطو که در میان حکما و فلاسفه اسلامی که به ارسطو لقب معلم اول داده اند نیز تأثیر ژرفی درتاریخ تکامل اندیشه های سیاسی و اجتماعی بشر برجای نهاده است. همچنین دیدگاه افلاطون که از قضا در این حوزه با ارسطو پیوند و قرابت دارد نیز مورد اقبال متفکران و حکمای اسلامی و ایرانی قرار گرفته است.

 فارابی، ابن سینا، ابوالحسن عامری نیشابوری، ابن مسکویه رازی، خواجه نصیرالدین طوسی و فخر رازی در آموزه های خود درباره ماهیت و ضرورت دولت، نظریات افلاطون و ارسطو را مورد توجه قرار داده اند. همچنین ابن خلدون جامعه شناس و مورخ برجسته مسلمان «نظریه زور و جبر» را که درغرب هوادارانی جدی دارد در مقدمه ی «کتاب العبر» در تبیین چگونگی پیدایش دولت و همچنین استمرار یا زوال آن مطرح نموده است.(5و6) نظریه ی قرارداد اجتماعی درباره ی خاستگاه دولت که توسط هابز، لاک و روسو تبیین شده است در عرصه ی سیاست عملی دارای تأثیری شگرف (خصوصاً با تفسیرلاک) بوده است. دولت مشروطه و دموکراتیک عمدتاً مولود تفسیرلاک ازنظریه قرارداد اجتماعی است. لاک برخلاف هابز این نظریه را بر پایه ی نیک سرشتی انسان استوار ساخت و برخلاف هابز که از نظریه قرارداد اجتماعی به دولت مطلقه متمایل شد لاک به حکومت دموکراتیک یامردم سالار رهنمون گشت. نوآوری مهم لاک ابتنای نظریه ی قرارداد اجتماعی برپایه نیک سرشتی انسان و نیل به حکومت مردمی یا مردم سالار بود.

 درمباحث مربوط به دولت مدرن، نظریات مربوط به دولت مطلقه (absolute)دولت مشروطه (constitutional)دولت اخلاقی (moral)دولت طبقاتی (class) ودولت کثرت گرا (pluralistic)مهمترین مباحث و گفتمان مربوط به دولت در عرصه ی فلسفی، سیاسی، تاریخی و تا حدودی حقوقی رابه خود اختصاص داده اند.

 نظریه ی دولت مطلقه با تفاسیر مختلف آن، به اندیشه ی مصلحت دولت، و آمیختگی مصلحت پادشاه و دولت (کشور) انجامید وتفاسیر خاص از نظریه الهی دولت این دیدگاه را تقویت نمود. اندیشه ی مصلحت دولت در ایتالیای قرن شانزدهم پایدار شد و سپس در فرانسه به ویژه در دوره ی کاردینال ریشیلیو گسترش یافت. انتشار رساله ی شهریار (Prince) اثرماکیاولی در 1532 اتخاذ تدابیر مصلحت آمیز جهت حفظ و صیانت از قدرت شهریار را توجیه و فواید آن را در تثبیت قدرت سیاسی یادآور شد.(7) این برداشت از دولت و قدرت هرچند در عرصه عمل سیاسی در اعصار مختلف تاریخی با واقعیت تطابق داشت اما با پایبندی به اخلاق و هنجارهای اخلاقی در عرصه ی عمل سیاسی فاصله می گرفت. به این مسأله درفصول بعدی پرداخته خواهد شد.

 

نظریه دولت مشروطه

 نظریه دولت مشروطه با حقوق طبیعی با حقوق رم و آموزه های مسیحی در اروپا پیوندی تاریخی دارد. جوهر این نظریه و اندیشه «رضایت» است. اندیشه ی رضایت به تعبیر سیمونس آن است که «هیچکس مجبور نباشد از قدرت سیاسی حمایت یا اطاعت کند مگر آنکه شخصاً به آمریت آن رضایت داده باشد».

 همانگونه که قبلاً اشاره شد این نظریه بدلیل تلاش برای مشروع و مقبول نمودن قدرت سیاسی با آموزه های اخلاقی ارتباط نزدیکتری حداقل از لحاظ نظری دارد. تکامل این نظریه خصوصاً با تفسیر لاک به گسترش حکومتهای دموکراتیک و پارلمانی در دو قرن گذشته و توسعه آن منجر شد.

 

نظریه دولت اخلاقی

 مهمترین نماینده و پرچمدار اخلاقی دولت، هگل (1831-1770) بود. این دیدگاه که در جریان فلسفه ایده آلیستی آلمان پس از انقلاب فرانسه به وجود آمد بر تحولات فکری و سیاسی اروپا تأثیر وافر برجای نهاد. هگل به انقلاب فرانسه دلبستگی داشت اما نتایج نامطلوب انقلاب در کوتاه مدت باعث سرخوردگی او و عده ای از متفکران دیگر شد. یکی از مسائل مهم و مربوط به حوزه ی سیاست در اندیشه ی هگل حل تعارض میان آزادی فرد و قدرت دولت بود. هگل جهت تشریح دیدگاه خود درباره ی دولت از چارچوب متافیزیکی و فلسفی نسبتاً پیچیده ای که با مقوله روح در دستگاه فلسفی وی مرتبط است بهره جسته است. بر همین اساس نظریه دولت اخلاقی هگل را می باید در ساختار دیدگاه متافیزیکی او شناسایی کرد. هگل جامعه مدنی و دولت را مظهر تکامل جامعه ی بشری می دانست و دولت ملی را مظهر تجلی روح ملی می شمرد. در نظریات هگل، دولت مظهر بروز ویژگیهای اخلاقی، روحی و تمدن یک ملت است.

 همانگونه که گفته شد در فلسفه هگل انسان و دولت و تکامل تاریخ به نحو جداناپذیری با جهان بینی متافیزیکی او پیوند خورده است. دولت در اندیشه هگل امکان رشد خودآگاهی انسانها را در مباحث عینی کلی تری فراهم می سازد.
هگل در کتاب فلسفه ی حق ، نظریه خود درباره ی دولت اخلاقی را در چهارچوب بحث از دولت مدرن تشریح نموده است. به عقیده ی وی در دولت مدرن امکان ارضای حداکثر خواست ها و نیازهای فرد و آزادی واقعی وی ممکن می شود. دولت به باور هگل نهادی اخلاقی است که در قالب ساختارهای سیاسی خود متضمن گرایش اخلاقی افراد نیز هست. با این برداشت، مفهوم دولت اخلاقی هگل از دولت سیاسی متمایز می گردد.

 

دولت طبقاتی

 مارکس و مارکسیستها عمدتاً کوشیدند با نقد نظام سرمایه داری و بهره گیری از نظریه ماتریالیسم تاریخی و جدال طبقاتی به تبیین نظام کمونیستی به عنوان غایت تاریخ و مبارزه ی طبقاتی جهت نیل به آن بپردازد. نظام کمونیستی در آموزه های مارکس به دنبال مبارزه طبقاتی با خلع ید از سرمایه داران و لغو مالکیت خصوصی از ابزار تولید برپا می شود. در نظام کمونیستی دولت فلسفه ی وجودی خود را علی الاوصول از دست می دهد و از میان می رود. زیرا به باور مارکس طبقات اجتماعی از جامعه بشری رخت برمی بندد و زندگی اشتراکی ثانوی برپا می شود. مارکس و پیروانش دولت را ابزار تداوم سلطه طبقات استثمار کننده (اقلیت) از استثمار شوندگان (اکثریت) می دانستند. بنابراین در فلسفه مارکسیسم دولت پدیده ای عامل و فراگیر اما موقت انگاشته می شود که درنهایت از جامعه ی بشری حذف خواهد شد. به باور مارکس در نظام سرمایه داری، «ارزش اضافی» ایجاد شده در تولید در بستر مناسبات سرمایه داری و سلطه دولت به کارگر صنعتی تعلق نمی گیرد و این مسأله عامل عمده در تشدید تضاد طبقاتی است.(12) تضادی که به رهائیی طبقه کارگر و برچیدن بساط دولت منجر خواهد شد.

 این نظریه بیش از یک قرن در ادبیات سیاسی چپ از جایگاهی ممتاز برخوردار بود. ناکامی مارکسیسم در تحقق وعده ها و در مقابل اصلاح نظام سرمایه داری باعث سرخوردگی یا تجدید نظر متفکران چپ در مورد پیش بینی های مارکس از آینده ی جامعه بشری، تاریخ و جایگاه دولت در روند تحولات تاریخی گردید. دیدگاهها و آموزه های مارکسیستهای مکتب فرانفکورت به خوبی مبیّن تجدید نظرهای جدی در فلسفه مارکسیسم بر اساس واقعیات جدید در نظام سرمایه داری است.

 

دولت کثرت گرا

 کثرت گرائی (Pluralism) در حوزه فلسفه، اخلاق و سیاست با برداشتهای گوناگون روبرو است. کثرت گرائی فلسفی درواقع پذیرش نظریه های مختلف شناخت در حوزه معرفت و ادراک جهان است. کثرت گرائی اخلاقی با کثرت گرائی فلسفی بسیار نزدیک است. کثرت گرائی اخلاقی متضمن به رسمیت شناختن اهداف و غایات اخلاقی گوناگون افراد و گروهها است. در ساحت عمل این دیدگاه با به رسمیت شناختن رسوم اجتماعی در درون اقوام مختلف، پیوند و قرابت دارد.

 کثرت گرائی سیاسی نیز در عین برخی اشتراکات با کثرت گرائی فلسفی و اخلاقی دارای وجوه تمایزی است. مدافعان دولت کثرت گرا، دارای نگرشی انتقادی نسبت به نظریات سنتی حاکمیت و دولت هستند. کثرت گرایان، وفاداری افراد به گروههای مختلف اجتماعی و صنفی مانند اتحادیه ها، انجمن ها و گروههای مذهبی را در مرحله نخست اهمیت قرار می دهند و منکر ضرورت نظام سیاسی و حقوقی یکدست هستند و حتی عدم وابستگی و تقید را گاه مطلوب می دانند.

 البته کثرت گرایانی مانند «فیگس» و «لاسکی» بر شخصیت مستقل گروههای اجتماعی تأکید ورزیده اند. درواقع کثرت گرایان گروهها و انجمنها و سندیکاها را در مقابل دولت قرار داده اند و آنها را جانشین اعمال قدرت بوسیله دولت می کنند. برهمین اساس محقق انگلیسی بارکر در مقاله ای تحت عنوان «دولت بی اعتبار شده» نظریات کثرت گرایان پیش از جنگ جهانی اول را در مورد جایگزینی دولت مورد بررسی قرار داده است.(13) دیوید ترومن یکی دیگر از نظریه پردازان اصلی کثرت گرائی است که برقراری روابط نهادینه شده میان یک سازمان دولتی و برخی گروههای ذی نفوذ مربوط به کار آن سازمان را می پذیرد.

 درواقع کثرت گرائی مدعی است «پیچیدگی دولت مدرن لیبرال بدین معناست که یک گروه یا سازمان نمی تواند بر جامعه تسلط یابد»(15) بر همین اساس کثرت گرایان توزیع قدرت در دولت مدرن را متفرق و توزیع شده میان گروهها و دستجات مختلف اجتماعی ترسیم می کنند.

 در ساحت اخلاق نیز گرایشهای فردی آحاد اجتماع در جهت گیری و داوری اخلاقی و سنجش ارزش به رسمیت شناخته می شوند.

 با توجه به گفتمان ها و آموزه های مربوط به قدرت، اقتدار، دولت و حکومت، به ویژه «نظریه های دولت» رگه ها و رشحات مؤلفه های اخلاقی در مباحث مزبور قابل شناسائی و مداقه است. نظام سیاسی مشروطه و گفتمان مشروطیت قدرت سیاسی، پاسخگوئی و رضایت (consent)یا به تعبیر روسو، اراده ی عمومی (general will) که از دستاوردهای دولت مدرن در حوزه ی سیاست با بخشی از مؤلفه های مربوط به حوزه ی «اخلاق» ارتباط می یابد،(16) هرچند جهان معاصر و دولتهای به ظاهر راقی با بحرانهای اجتماعی جدیدی که عمدتاً ریشه در حوزه ی اخلاق به معنای اعم دارد دست به گریبان هستند.

 

منابع  :

 

-          مطالعات الکترونیکی و مکتوب